این پست رو قبل اینکه بزنم واسه دوستای مدرسم تعریف کردم …. نمیدونم چرا کسی مثل من واسش مهم نیست که زندگیمون هر روزش عین دیروزه .. !
16 سال زندگی کردم …. 9 سال درس خوندم …. روز های بد و خوب زندگیم رو گذروندم …… آدمای زیادی وارد زندگیم شدن و بیشترشون از زندگیم رفتن بیرون … همچنان هر سال منتظر بزرگ شدنمم و بزرگ شدن .. ! بدون هیچ دلیل خاصی …. !
هی میرفتم کتاب های مختلف از نویسنده های مختلف میخریدم میخوندم و تحسینشون میکردم اما واقعا نمیفهمیدم نویسنده ها چی دارن میگن ! پائولو کوئیلو داره خودشو خفه میکنه چی بفهمونه به ما ؟! جیمز رد فیلد هدفش چی بوده ؟ همشون هدفشون این بوده که به ما بفهمونن این زندگی ای که ما داریم درست نیست … ارزشمون بیشتر از این زندگی تکراری و بی هدفه… و البته تنها دلیل تکراری بودن زندگیمون خودمونیم … این ماییم که زندگیمون رو به جهنم و یا به بهشت تبدیل میکنیم …. !
امروز داشتم فکر میکردم که واقعا چی میخوام .. دارم زندگی میکنم که آخرش چی بشه ؟ رویاهام چیه که باید به خاطرشون بجنگم ؟ …..
….
…
اما هیچی به ذهنم نرسید !!!
چقدر بده واقعا … زندگی فقط این نیست که هرروز درس بخونیم که فرداش امتحانو گند نزنیم .. زندگی این نیست که از صبح تا شب بشینیم لاست ببینیم و افرین بگیم بهشون که آرزوشون رسیدن … زندگی این نیست ندونیم داریم چیکار میکنیم.. حتی سر سفره به جای اینکه خدارو به خاطر تعماتش شکر کنیم و به ذره ذره اینا فکر کنیم به فکر اینم که حواسمون پرت نشه یه وقت تا یکی دیگه ته دیگ ها و چیپس هارو بخوره تموم بشه !!! …. ما داریم چکار میکنیم ؟ کجا داریم زندگی میکنیم ؟ هدفمون چیه ؟ …
خیلی فکر کردم و دیدم من خودم به نویسندگی خیلی علاقه دارم … بخوام هم بنویسم بد نمینویسم اما اونجوری که باید استعداد داشته باشم ندارم ….
شما ها فکر میکنین چه شغلی به من میاد ؟
سلام،
چرا ما دوست داریم همیشه از زندگی شکایت بکنیم … شاید بهتر است نگاه هایمان را نسبت به آن تغییر بدهیم و از بودن و از زندگی بیشتر لذت ببریم …
همیشه خواستنی ها داشتنی نیست و همیشه داشتنی ها خواستنی نیست !!
جملتون خیلـــــــــــــی قشنگ بود … !!
من از زندگی شکایت نمیکنم … فقط میگم اونجوری که میخوام نیست .. ! اما شاید این مشکل منه که تا نفهمم واقعا چی میخوام نمیتونم ازش لذت کامل رو ببرم .. به قول جک میگفت همه ما به یه دلیلی اینجاییم 😉
ببينم سعيده از جيمز دلفيلد چي خوندي ؟ پيشگويي آسماني يا بصيرت دهم ؟ ببين اين كتابها رو بايد با پيش زمينه قبلي بخوني ها .. اينا واسه همه نيست .. بابا اين چيزا رو معمولي بخوني نهايتش همين پوچي اي كه الان داري راجع بهش مي گي .كتابهاي جميز ردفيلد همش نكات آموزشيه براي كسايي كه تو اين زمينه ها كار ميكنن گلم .
من پيشگويي هاي آسماني رو خوندم .. بصيرت دهم رو گذاشتم بعد امتحانا بخونمش …
اما بد نبود كتابش كه آوايي.. از اين كتاب هايي بود كه از جمله جملش ميشه درس گرفت 🙂
زندگی همینه دیگه! نباید هر روز یه بمب بخوره تو سرت تا بگی : اهان همنیه ! چه جالب ! از روزمرگی در اومدم!
هیچوقت به این جمله های اموزنده و این جور چیزا اعتقاد نداشتم!
بیخیال این جور نوشته ها و اینا بشی بهتره!
پ.ن : نمیدونم منظورم رو رسوندم یا نه ! :دی
چه شغلی بهت میاد ؟
من میگم دام پزشک! :دی
چون به جونور و اینا علاقه داری و همشون رو هم میکشی! :دی
ببين امين منظورت رو رسوندي اما شايد من درست منظورمو نرسوندم …. من نميگم بمب بخوره تو سرت يا اتفاق گنده بيفته هر روز …
من ميگم بشين از صبح تا شب كارايي رو كه ميكني يه بار بنويس .. تا يك هفته ادامه بده … ميبيني چقدر كاراي تكراري و بي هدفي انجام دادي .. من كه دلم يه چيز جديد ميخواد .. يه چيزي كه هر روز وقتي از خواب پاميشم هدفم باشه و به خاطر اون هدفه دست به كاراي متفاوت بزنم .. 😉
البته اينجا دام پزشك رو خيـــــــــــــلي خوب اومدي 😀 نه واقعا حيوون هارو بيشتر از آدما دوست دارم 😉
سلام سعیده خانم
فکر کنم شما باید روانپزشک می شدی :دی
اونوقت همه ی بیمار ها رو به خودکشی وا می داشتی :دی
نه شوخی کردم من فکر کنم مشکل نوجوانی/جوانی شماست
هنوز هدف زندگیت مشخص نشده و هنوز شخض مهمی در زندگیت وارد نشده
ایشالا تا 2-3 سال دیگه حل میشه
سلام….
روانپزشك به اين خوبي كجا ميخوان پيدا كنن ؟:دي .
البته اينو بگم من فكر نميكنم اين حالتم از بحران هاي نوجواني باشه …. چون مثلا من مامانم رو ميبينم كه ديگه داره وارد ميانسالي ميشه و وقتي ازش ميپرسم هدفت چيه يا آرزوت چيه ميگه خوشبختي شما ها ! پس اين وسط خود آدم چي ميشه ؟ يعني مامان من 45 سال رو به بطالت گذرونده !… من نميخوام مثل اون باشم ….
ايشالا 😉
راجع به پستت بعدا نظر می دم…اما راجع به این جمله ی آخرت…
ببین….خودت داری می گی بی هدفی! هدف نداشتن و …. تو نمی خوای به کسی جز خودت بها بدی؟ بیشتر از خودت دوستش داشته باشی؟
مامانا اینطورین سعیده…وقتی بچه هاشون می شن زندگیشون، می شن هدفشون!! و خوشبختی و خوشحالی اون بچه ها…می شه خوشبختی خودشون….مامانت تو زندگیش بزرگترین هرف رو داره عزیزم 🙂 امیدوارم به هدفش برسه…
خیلی مونده تا ما بخوایم به این حرف برسیم….ایشالا می رسی و می فهمی که راست می گفت….چه هدف والایی :پی
نه چرا باید کسی رو بیشتر از خودم دوست داشته باشم ؟؟ کسایی بودن که قد خودم دوسشون داشتم و بهم ضربه زدن.. کلا به نظر خودم هیچ کس ارزش نداره بیشتر از خودت دوستش داشته باشی ( منظورم به والدین نیستا … )
یا همچین کسی نیست یا من هنوز بیداش نکردم …
آخه به نظرم مادرا دارن زندگی خودشونو طلف بچه ها میکنن .. شایدم این تصور برای اینه که خودم هنوز مادر نشدم .. نمیدونم … 😉
جمله بندیم هم داغون بود :)) خودت دیگه لپ مطلب رو بفهم :دی
بس که این فونتت ریزه اصلا نخوندم فقط نوشتم :))))
فونتش به خاطر قالبه …:P
درهرصورت مرسی که اومدی .. خیلی هم خوب بود…. 🙂
زندگی خودش مسیرت رو بهت نشون مبده… نگرانش نباش…. و اینم یادت باشه اگه به چیزی که خواستی نرسیدی سرخورده نشو
چون همه همینجورین
مرسی عزیزم .. آره به نظر منم همینه یعنی گاهی با تمام وجودت تلاش میکنی به یه چیزی برسی اما آخرشم نمیشه …!!
lمن کاملا باهات موافقم سعیده جونم
منم همین احساسو دارم
تکرار روزمره ها…
که خیلی هم بده ..
مرسی که اومدی عزیزم… :*
سلام سعیده جونم
من هم مثل مهسا فکر می کنم زندگی مسیرت رو نشونت خواهد داد.فقط سعی کن همیشه این عطش و جستجوگری رو در وجودت زنده نگه داری،این جوری هرگز روزهای زندگیت برات یکنواخت و تکراری نخواهد شد.خب البته برای هر کسی ممکنه پیش بیادکه زمانهایی از روزمرگی و یکنواختی خسته بشه،اما مهم اینه که روح کلی حاکم بر زندگیت شادابی باشه و جستجوگری!به قول خودت اینکه سعی کنی باور کنی که حتما به دلیلی توی این دنیا اومدی و کار یا کارهایی توی این دنیا فقط و فقط قراره به دست تو انجام بشه.نیاز هم نیست حتما کار خیلی بزرگی باشه.می تونه حتی یه لبخند ساده باشه که به کسی که واقعا بهش نیاز داره تقدیمش کنی:)
منم منظورم همین بود که درواقع موقیت ها از کنارمون میگذره و قدرش رو نمیدونیم .. موقعیت هایی که میتونیم باهاش زندگیمون رو هدف دار کنیم …
چقدر قسمت آخر رو قشنگ نوشتی … راست میگی واقعا .. همون لبخنده میتونه یه کار بزرگ باشه … 🙂
مرسی که اومدی عزیزم :*
باز هم چنین موقعیت هایی جلوی راهت میاد عزیزم،زیاد!!!سعی کن بشناسیشون و ازشون استفاده کنی.گذشته ها گذشته،حسرت فرصت های از دست رفته رو نخور:)خدای مهربون همیشه و همیشه بهمون فرصت های تازه میده.
من تا حالا هزاران بار تجربه کردم که هر چی رو که واقعا از ته دلم خواستم بهش رسیدم.گاهی همون موقع،گاهی بعد از یه مدت زمان طولانی.خدا همیشه جواب آدم رو میده،منتهی زمانش دیگه بستگی به خواست خودش داره.به همین دلیل مطمئنم تویی که اینقدر چگونه گذروندن لحظات زندگیت برات مهمه،به امید خدا راهی که برات بهترین باشه در زمان مناسبش جلوی راهت قرار می گیره.
ببخش بابت پرحرفی هام:*
دوست دارم عزیزم:*
كلا مدل حرف زدنت رو خيلي دوست دارم نگار … به آدم اميد ميده .. 😉
خب ببين از اين مطمئنم كه اگه چيزي رو واقعا بخواي خدا موقعيتش رو جلو پات قرار ميده كه بتوني بهش برسي .. مشكل من اينه كه هنوز درست نميدونم چي ميخوام !!واسه يه انتخاب رشته 100 بار تصميم عوض ميكنم !!
اميدوارم بتونم خودم رو و خواسته هام رو بهتر بشناسم .. يعني خودتو بشناسي و خواستتو بدوني بقيش حله 😉
مرسي عزيزم كه اومدي …
منم دوست دارم :*
اول از همه سلام
16 سالت بشه بیشتر اما با عزت و احترام
توی زندگی موقعیتها زیادن
برای اینکه بدونی چی میخوای فقط باید فکر کنی
فکر کن که چیو دوست داری
بعضیا مثل من عشق کارگردانی و بازیگری دارن
بعضیا معلم شدن
بعضیا باستان شناس شدن
اگه الان چیزی به ذهنت نمیرسه عیبی نداره
داداش من میخواد دکتر بشه میگم چه شاخه ای میگه نمیدونم!
میدونه میخواد دکتر بشه اما هنوز نمیدونه دکتر چی!
اما آینده بهش میگه که باید چیکار کنه
تو تلاشتو بکن همیشه درجه یک باش
دیر یا زود چیزی رو متوجه میشی که کلا مسیرت رو عوض میکنه
خدا همیشه آدمارو سورپرایز میکنه
خدا كنه همينطوري بشه … من ميخواستم برم معماري به خاطر اينكه به درد ميخوره .. يه رشته پول سازه . اما الان 2 تا جونور تو تلوزيون ميبينم دلم ميره واسشون ! فكر كنم عشق مهم تره .. احتمالن من منم دكتر بشم .. اما دام پزشك 😀
مرسي از حرفات .. واقعا آرامش داد بهم … ايشالا كه منم زود تر بيفتم تو مسير واقعي زندگي …