گاهی اوقات زندگی مثل یه رودخونه میمونه .. تورو با خودش میبره و این وسط مهم نیست چقدر دست و پا بزنی و شنا کنی … آخرشم خسته میشی و خودتو میسپری دست موج آب .. هر طرف رفت رفت !
این قشنگ مثل موقع هایی میمونه که توی یه شرایط بحرانیه زندگی قرار داری و هی داری با جملات و تفکرات مثبت روحیه خودت رو حفظ میکنی , اما آخرش میفهمی مهم نیست چقدر تلاش کردی .. هنوز اوضاع مثل قبله !! خیلی سخته ببینی چندین ساله داری خودت رو گول میزنی تا به یه جایگاهی برسی .. بعد یکی که تا دیروز به اندازه آدامس فروش سرکوچتون هم قبولش نداشتی اونجا وایساده و داره برات دست تکون میده !!
یه مطلب میخوندم چندوقت پیش , توی فیس بوک هم گذاشتمش . راجب حس خوشبختی و رضایت از » الآن » بود . در همین لحظه ! نه اینکه بگی بعد از اینکه فلان اتفاق و فلان اتفاق افتاد من خوشبختم , خوش بختی توی همین لحظه ها جاریه ! .. متن قشنگی بود اما هرکاری میکنم نمیتونم بهش نزدیک شم . هرچقدر امکانات و پول و اینا داشته باشی تا وقتی احساس کنی خود واقعیت نیستی حس خوشبختی نداری ! یا لا اقل من که اینطوریم !
گاهی اوقات احساس میکنم توی قفس شیشه ای قرار دارم که چهارتا اسباب بازی هم ریختن جلوم تا حواسم پرت شه و بیرون رو نگاه نکنم , اما مبینیم بیرون قفس چه خبره .. میبینم کسایی رو که توی بند نیستن اما من مجبورم سر جام بشینم و واسه افراد بیرون فقط لبخند بزنم . نمیدونم حسم رو خوب رسوندم یا نه .. به قول سیاوش قمیشی : فرقی نداره وقتی ندونیو نبینی .. غصت میگیره وقتی میدونیو میبینی …
============
متاسفم واسه خودم و خانوادمو و امثال خودم … من که شبا از عذاب وجدان خوابم نمیبره .. ماها که ادعای حقوق حیوانات و اینا میکنیم بعد واسه اینکه بگیم حیوونارو دوست داریم یکیشو تو خونمون اسیر میکنیم … اونم چی ؟ پرنده !! به قول یه آدم خوب ! میگفت برای کشتن یه پرنده نمیخواد یه سیخ تو قلبش فرو کنی ( من خیلی خشنش کردما !!) فقط کافیه بالهاشو قیچی کنی ! بغض گلومو میگیره وقتی میبینم واسه بیرون اومدن از قفسش یه عالمه شیرین کاری میکنه و میپره اینور اونور میره .. بعد اگه محلش ندی یه غم خاصی میشینه تو چشماش و ساکت میشه !!
غصم میشه وقتی از بی جفتی رو میاره به من و میاد دور پام میپیچه و غذاش رو برام میاره تو دهنش که مثلا بهم محبت کرده باشه ….
غصم میشه وقتی میبینم میره جلو آیینه و نمیفهمه این که جلوشه خودشه ! بعد شروع میکنه 2 ساعت جلو آیینه با خودش حرف زدن !
وقتی به مامان میگم براش یه جفت بخر میگه من نمیتونم تمیز کنم جفتشونو .. وقتی به بابا میگم میگه پول ندارم ! خیلی دلت میسوزه میفروشیمش !
نمیدونم .. کاسکو حیوونیه که فوق العاده به صاحبش دل میبنده .. میترسم بدمش بره از اینی که هست بدتر شه ! اما هرچی هست هرموقع آهنگ پرنده های قفسیه سیاوش رو گوش میدم نمیتونم جلوی اشکام رو بگیرم و عذاب وجدانم از اونی که هست فوق العاده بیشتر میشه ! ..
در هر صورت اینا که ادعای دین میکنن بی تفاوتن ! درسته من به خیلی چیز ها اعتقاد ندارم اما » قلب » که دارم ! توی مکتب فکریه من این عمل گناهه .. حالا هرکی هیچی میخواد بگه بگه !
پرنده های قفسی …. عادت دارن به بی کسی
عمرشونو بی هم نفس…. کز میکنن کنج قفس
نمیدونن سفر چیه …. عاشق در به در کیه
هر کی بریزه شادونه …. فکر میکنن خداشونه
یه عمره بی حبینن …. با آسمون غریبن
اینهمه نعمت اما ….همیشه بی نصیبن ...
كاسكو فوق العاده حساس و باهوشه همكارم يكي داره ازش… ولي به قول خودت از كجا معلوم اگه از تو جدا بشه افسردگي نگيره و پرهاي خودش نكنه؟
نمیدونم واقعا .. همین شک ها داره اعصابم رو خورد میکنه ..
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام…من بالاخره تونستم بیام تو وبت…مرسی که اومدی تو وبم…راستی جرا منو لینک نکردی؟…من که لینکیدمت…فعلا بای
سلام عزیزم :****
راستش الان که ساعت 3 نصفه شبه .. منم فردا امتحان دارم و چون امروز باهم رفتیم استخر بنده هیچی نتونستم بخونم 😀 الان گفتم کامنت هارو سریع جواب بدم و برم. حتما لینکت میکنم :*
سلام عزیزم :**** … والا الان که ساعت دقیقا 3 نصفه شبه و بنده فردا امتحان دارم و چون که امروز با جناب عالی رفتیم استخر بنده هیچی درس نخوندم هنوز 😀 اما فردا حتما لینکت میکنم :*
کلیپ واسه دالود گذاشتم…امیدوارم خوشت بیاد.
میاد میاد … خودممم میام 😛
سلام گلكم خوبي؟
فدات شم زندگي به اندازه كافي سخت هست، تو نبايد واسه خودت سخت ترش كني، تو حيوونا رو خيلي دوس داري اگه اينجوريه ديگه نبايد گوشتشونو بخوري چون مي كشنشون!
بعضي چيزها واسه استفاده ما كه برترين مخلوق خداييم خلق شده، منظورم اين نيست كه ازشون استفاده كني و لدت ببري و بعد دورشون بندازي، نه
چرا سعي نمي كني با كاسكوت دوست باشي؟ باهاش بازي كني؟ همونقدري كه دوسش داري اونم دوست داره ولي خوب طبيعتش ايجاب مي كنه تو قفس باشه پس انقدر خودتو اذست نكن خوشگلم. فك كن قفسش خونشه و واسه تفريح هم گاهي اوقات مياد بيرون
اگه اينطوري فك كني خيلي بهتره ديگه اذيت نمي شي. ديدتو عوض كن گلم زندگي بيرحمه…
دوست دارم
بوسسسسسسس
ناراحت نبينمت نانازم
سلام عزیزم .. خوبی ستاره جووونم ؟
ببین گلم من مشکلم همین گول زدن هاست .. که مثلا بگیم اگه 2 تا اسباب بازی بزاریم تو قفسش سرش گرم میشه و دیگه به آزادی فکر نمیکنه .. پرواز به طور غریزی توی خون پرنده هاست !
درمورده گوشت هم مگه نمیدونی من گیاهخوارم ؟ :-O .. الان 2-3 ماه میشه فکر کنم .. البته این وسطش کم خونی شدید گرفتم مجبور شدم یه مدت گوشت بخورم .. الان دوباره گیاه خوارم !!
چطوری !
چقدر شبیه پست من بود این پستت !
نظری ندارم ! برو همون پست آخر رو بخون….
—
میدونی که من خیلی حیون دوست دارم ! همه پی هم ئاشتم تقریبا :دی
ببین پرنده هایی که تو قفس در به دنیا میان به نظر من هیچ علاقه ای ندارن که بیرون زندگی کنن ! پس عذاب وجدان نداشته باش ! اون کاسکو رو اگه ولش کنی 1 روز هم زنده نمیمونه ! زندگیسش الان به تو وابسته شده !
خوبی ؟
تو چطوری زاقارت ؟ 😀
میام پستت رو هم میخونم ببینم چی نوشتی حالا ..
درست میگی .. اما بازم مقصر ما آدم هاییم که از اول اینطوری بارش آوردیم و از حق طبیعیش دورش کردیم … ! نمیدونم والله !…
من خوبم .. تو که میای فیس بوک دریغ از یک کامنت !!! یه حالی بپرس گاهی 😛
مرسی که اومدی .
سلام سعیده جانم
خوبی؟
نوشته ت رو با تموم سلولای بدنم درک می کنم.. شرایط مشابهی که خودمون با این پرنده های قفسی داریم…. کاش به قول قمیشی نمی فهمیدیم!!!
کاسکوی عزیزت رو بیشتر هواشو داشته باش. حالا باز خوبه شما پرنده تون اهلی تر از جغدک منه… جغدک طفلی همیشه مثل یه گناه نابخشودنیه توی خیال من…
سلام عزیزم ..
خوشحالم که حسمو فهمیدی … اما یه حقیقتی هست درباره تمام پرنده های قفسی مثل جغدک تو و کاسکو ی من که اونم اینه که واقعا اگه الان آزاد بشن نمیتونن زندگیشونو کنترل کنن ! ( به قول امین !)
اون جغدک تو هم بدون تو نیمتونست زندگی کنه ! اما ترنج جونم خوشحال باش که دیگه الان آزاده و تو قفس نیست 🙂
می گن طرف داشته تو دریا قایق سواری می کرده …یهو دریا طوفانی می شه .یارو هول برش می داره . می ترسه در حد خفن ناک.شروع می کنه مدام پارو زدن با پارو و با دستاش ، مدام تقلا می کنه تا بلکه خودش رو بتونه از اون مهلکه نجات بده ولی هرچی بیشتر پارو می زده و تلاش می کرده ، جز اینکه خسته تر می شه و وحشت زده تر ، راه به جایی نمی برده .تا اینکه از خستگی خوابش می ره و قایق به دستان دریا سپرده می شه می شه .وقتی چشم باز می کنه می بینه امواج خودشون قایق رو آودرن تا ساحل و نیاز نبود اون مرد اینقدر بر خلاف آب تقلا کنه و پارو بزنه
:***************